سندرم حاد
هر سال همین بساطه. چند روز مونده به دهه مبارک فجر حس بدی بهم دست میده و توی خود دهه مبارک اوقاتم اساسی گهمرغی میشه. حتی سر کار هم به وضوح بیحوصله هستم.
عصاره فضائل شخصیتهای محترم نظام و رسانههای ملی که همانا دروغ شاخدار باشد عود میکنه توی این مناسبتها. همه دقیقن یادشون میاد که این ملت بزرگ چی میخواستن و چقدر دقیق و بی کموکاست گذاشته شد کف دستشون و چقدر باید شاکر باشند (و هستند) از این همه موهبت.
خیلی حس وحشتناکی بهت دست میده وقتی میبینی دارن بطور سیستماتیک دروغ و ریا و تزویر را در سلولهای یک ملت تزریق میکنن. تو این مدت برای اینکه کمتر حرص بخورم حتی بیخیال اینترنت میشم. دلم به هیچ کاری نمیره و فقط منتظر میمونم این سونامی تزویر و ریا بیاد بره.
خداوند باری تعالی را بسی شاکرم که مرا از پایوران جمهوری اسلامی قرار نداد تا مجبور شوم لاجرَم در چنین مناسبتهایی در صفحه جام جهاننما یا پهنه جراید از خاطراتم از انقلاب بگویم و از رشادتها و شهامتها و چهها و چهها.
از دوستان نازنینی که سراغ گرفته بودند یا پیش خودشون نگران غیبت صغرای این حقیر تلفنچی شده بودند ممنونم. ملال چندانی نبود. مختصر کسالتی بود که اسمش رو شاید بشه گذاشت: سندرم حاد نفرت از تزویر انقلابی.
پ.ن1: این نوشته احمد زیدآبادی رو بخونید و در هزاران ضرب کنید. شاید هم خودتون یکی از اون هزاران باشید.
پ.ن.2: چرا ما از خاطراتمون از انقلاب ننویسیم (ایف اپلیکبل البته).
عصاره فضائل شخصیتهای محترم نظام و رسانههای ملی که همانا دروغ شاخدار باشد عود میکنه توی این مناسبتها. همه دقیقن یادشون میاد که این ملت بزرگ چی میخواستن و چقدر دقیق و بی کموکاست گذاشته شد کف دستشون و چقدر باید شاکر باشند (و هستند) از این همه موهبت.
خیلی حس وحشتناکی بهت دست میده وقتی میبینی دارن بطور سیستماتیک دروغ و ریا و تزویر را در سلولهای یک ملت تزریق میکنن. تو این مدت برای اینکه کمتر حرص بخورم حتی بیخیال اینترنت میشم. دلم به هیچ کاری نمیره و فقط منتظر میمونم این سونامی تزویر و ریا بیاد بره.
خداوند باری تعالی را بسی شاکرم که مرا از پایوران جمهوری اسلامی قرار نداد تا مجبور شوم لاجرَم در چنین مناسبتهایی در صفحه جام جهاننما یا پهنه جراید از خاطراتم از انقلاب بگویم و از رشادتها و شهامتها و چهها و چهها.
از دوستان نازنینی که سراغ گرفته بودند یا پیش خودشون نگران غیبت صغرای این حقیر تلفنچی شده بودند ممنونم. ملال چندانی نبود. مختصر کسالتی بود که اسمش رو شاید بشه گذاشت: سندرم حاد نفرت از تزویر انقلابی.
پ.ن1: این نوشته احمد زیدآبادی رو بخونید و در هزاران ضرب کنید. شاید هم خودتون یکی از اون هزاران باشید.
پ.ن.2: چرا ما از خاطراتمون از انقلاب ننویسیم (ایف اپلیکبل البته).
8 نظرات:
چه خوب که تموم شد این سندروم حادتون.
نمی نویسین از خاطرات انقلابتون؟
بهترین کار این است که شهر بزنی بیرون، کوهی، کمری، دشتی گیر بیاوری و فریاد بزنی. در بلاگ نیوز لینک دادم
salam . lotfan az in neveshte man didan konid va agar monaseb be nazareton resid sherkat konid : http://www.persianblog.com/posts/?weblog=younglogph.persianblog.com&postid=6239956
چشم پرستو جان. ولی شاید بهتر باشه سال دیگه گروهی این کارو بکنیم.
ولله داداش رضا دیدی که حتی نوشتن گروهی در مورد گل و بلبل هم کم می مونه به خین و خونریزی بکشه.
فکر نمیکنی با این کار باز فیل بعضی از اینا که به دهاتشون هم میگن ملت یاد هندوستان کنه ؟
من که به لطف اینترنت دهه فجرم شده "سال فجر"! چونکه هرازچندگاهی مفاله ای, فیلمی, عکسی,...از اون موقع چشمگیرانه ظاهر میشه... به هر حال خوشحالم که دهه زجر تموم شد...ولی بنظر من موارد مشابه بیشنهاد برستو حداقل کاریه که بلاگ آباد میتونه برای روشن شدن دید ملت بکنه...
شاید نظر من درست نباشه اما من با این جمله مشکل دارم
همه دقیقن یادشون میاد که این ملت
بزرگ چی میخواستن و چقدر دقیق و بی کموکاست گذاشته شد کف دستشون
نه همه این ملت آنقدر ها بزرگ اند و نه خواسته ها مثل هم
مگر غیر از این است که گروهی از همین مردم انقلابی بر گروهی دیگر حکم میرانند؟
pasargadae
پاسارگاد عزیز دقت کن که این جملات از من نیست بلکه نقل به مضمون از همین فرمایشات مشعشع حضرات است که ظاهرن از همه ملت چه اونوقت چه حالا وکالت دارند.
Do you have any idea? Click here and post a Comment