شنبه، دی ۰۲، ۱۳۸۵

باگ های یلدابازی

راستش کاکاتون خیلی با خودش کلنجار رفت که اینو بنویسه یا ننویسه آخرش هم دید بهتره عین زمان بچگی­ها فال خوب یا بد بگیره. چشماشو بست، دستاشو اینجوری دو طرفش باز کرد بعد اونارو آااروم آورد جلو طرف هم تا انگشتای اشاره دوتا دستش عدل شاخ به شاخ شدن. یعنی اینکه خیلی خوبه برو دارمت. پس بریم:

این آقا سلمان ابولبشر اومده یه دسیسه هرمی برای شب یلدا راه انداخته که کم­کم داره اسمش میشه یلدابازی یا یه همچین چیزی. یه چیزی مثل گلدکویست با این تفاوت که اونجا اونایی رو پرزنت می­کنی که میخوای سرکیسه­شون کنی اینجا بر عکس اونایی رو پرزنت می­کنی که میخوای بهشون حالی داده باشی.
ولی این طرح ایشون چندتا باگ داره که کاکاتون بر ذمه خودش می­دونه اینارو برای ثبت در تاریخ وبلاگستان فارسی اینجا گفته باشه. هرچی باشه کاکاتون از راه همین راه نون زن و بچه­اش رو در میاره.

اول اینکه حالا چرا پنج­تا ؟ مثلا دوازده­تا یا چهارده­تا چه ایرادی داره ؟ خارجی­ها گفتن پنج­تا ؟ خب بگن. برای ما ایرانیا دوازده و چهارده و حتی صدوبیست و چهار هزارتا ثوابش کمتر از پنچ­تا نیست.

دوم اینکه مدل خارجی مناسبت خاصی نداره ولی مدل وطنی دو روز قبل از یلدا شروع شده و اسم یلدابازی به خودش گرفته. یلدا هم که گذشت. ضایع نیست آدم وسط تابستون دعوت بشه به یلدابازی؟

سوم اینکه مکانیسمی برای بازدهی صددرصد فرایند تعریف نشده. هم­پوشانی اسم­های پیشنهاد شده از طرف افراد باعث میشه ضریب تصاعد خیلی از پنج کمتر بشه. بعد از چند روز بازی بی­مزه میشه چون اسم­های پیشنهاد شده اکثراً قبلا بازی کردن و ضریب نفوذ بازی به بخش­های ناشناخته­تر وبلاگستان افت شدیدی میکنه. کمتر کسی هم چک می­کنه ببینه اینایی رو که دعوت می­کنه قبلا دعوت شدن یا بازی کردن یا نه.

چهارم اینکه عامل رفتار شرطی لحاظ نشده. مثلا اگه همه فکر کنند نیک­آهنگ یک ابر وبلاگر هست یا هودر که گاو پیشونی سفیده رو حتما دیگران دعوت می­کنن پس من دعوت نمی­کنم اونوقت سر اینا بی­کلاه می­مونه. همه که مثل آقای مهرورزی­نژاد از رفیق فابریک شانس نمیارن.

پنجم اینکه فکر روحیه حساس ملت نشده هیچ. مثلا + و + دیگه احتمالاً داشتن لیست دوستای بی­مرام رو تو ذهنشون سبک­سنگین می­کردن که خوش­بختانه یکی دعوتشون کرده و خانواده­ای را از نگرانی در آورده.

ششم اینکه فکر حیثیت تازه­واردها عمرن نشده. آخه کسی که تازه هنوز دو ماه بیشتر نیست که مثلا وارد گود شده و هنوز در مرحله ذوق­زده شدن از چهارتا کامنت­ از قدیمی­ترهاست رفیق فابریکش در وبلاگستان کجا بود که دعوتش کنه و از پیش در و همسایه کنفت شدن نجاتش بده؟ حسی که به آدم دست میده در این شرایط، کم و بیش شبیه اینه که یک وبلاگر بره خونه خانم روانی­پور و ...

ولی خداوکیلی کلی حال و هوای وبلاگستان عوض شده با این کار. از دیروز آی خندیدم آی خندیدم. حالا دیگه باید برم کمک عیال بچه­ها رو حموم کنیم. آخه اومده اینجا رو پیدا کرده و تهدید کرده یه وقت می­آد کامنت میذاره که آی ملت این بابا به جای اینکه بچه­هاشو ببره حموم نشسته به وبلاگ­خونی. نه که خود ایشون کم وبلاگ می­خونه.

6 نظرات:

چه خوش گفت تلفنچی پاک زاد
که گوش طفلانش همیشه پاک باد
بد نیست یه نفر موردهای باحال رو سوا کنه بذاره تو وبلاگش.
راستی تو که آرشیوت می گه 5 ماهه داری می نویسی، با ما چرا؟

تلفنچی نکته سنجِ وبلاگستان رو خودم همین جا رسماً دعوت بکنم، به بازیِ زمستانی وارد می شه؟

عرض کردم کامران جان که وارد گود
شده یعنی اقلا چیزی نوشته باشه که روش بشه بهش بگه نوشته. من روزی رو که اولین کامنت از یکی دیگه پای یک پست گذاشته شد روز شروع حساب می کنم.
هجده نوامبر تا حالا میکنه به عبارتی یک ماه و چند روز.

به دیده منت پرستوی عزیز.
از تو به یک اشارت از ما به سر دویدن.

فرمایشاتتون کاملاً متین!
در همین راستا بنده 10 نفر رو دعوت کردم و تازه اگه روم میشد 7-8 نفر دیگه رو هم دعوت می کردم!

تازه خودمم به نظرم خیلی دیر دعوت شدم و کم کم داشتم شاکی میشدم! احتمالاً اگه تا 1-2 روز دیگه دعوت نمی شدم خودم خودم رو دعوت می کردم!

:D

بسیار جالب سیستم را دیباگ کردی، من هم به تعدادی از این باگ ها اندیشیده بودم...

ما هم با تاخیر سرانجام به بازی پیوستیم...

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes