جمعه، دی ۰۱، ۱۳۸۵

سفرنامه شتابزده بحرین

سه هفته پیش بحرین بودم و برگشتنی این متن رو شروع کردم که با این سرعت تایپ فارسی که کاکاتون داره کم مونده بود مشمول مرور زمان بشه که دلم نیومد و به هر جون کندنی بود جمع و جورش کردم. قابل شما رو نداره.
همان شب اول که رسیدم اونجا بارندگی شده بود و عملاً رفت و آمد پیاده مختل شده بود. اولین چیزی که جلب نظر می­کرد رشد شتابزده بود. هر کجا نگاه می­کردی ساختمان­سازی در جریان بود ولی از چیزی به نام خیابان تقریباً خبری نبود.
میشه گفت کل بحرین در همون شهر منامه خلاصه میشه. یک اتوبان در ساحل شمالی کشیده شده که در ساعات خلوت با ده دقیقه رانندگی میشه از این شرق تا غرب را طی کرد.
دو تا اتوبان شمالی و جنوبی هم هست که هر دوتا شمال رو به دانشکاه و مجموعۀ فرمول یک در مرکز جزیره وصل می­کنن. یک بار که من مسیر اتوبان رو اشتباهی رفتم در کمتر از ده دقیقه خودم رو در حوالی دانشگاه دیدم که در مرکز جزیره واقع شده. یعنی با ده دقیقه رانندگی دیگه می­رسیدم ساحل جنوبی. روز اول هم که توی شهر گم شدم ایکی ثانیه از روی نقشه راه خود رو پیدا کردم. یه چیزی شبیه این که بخوای از خانی­آباد بری لویزان.
اینجا هم مثل دوبی دارن با خاکریزی در دریا جزیره رو گسترش میدن. بخصوص در شمال اتوبان ساحلی با این کار چندین آسمانخراش در حال ساخت بود.
فردای روزی که من رسیدم اونجا انتخابات بود. از شعارهای انتخاباتی می­شد فهمید که بابا بی­خیال! البته ندیدم کسی بخواد مشکلات رو شکلات کنه. جالب­ترین خبر بعد از اعلام نتابج این بود که برای اولین بار در بحرین و همینطور کل کشورهای GCC یک زن هم انتخاب شده بود. این خانم از حوزه حوار انتخاب شده بود. حوار یک جزیره چسبیده به قطره ولی متعلق به‏ بحرین. ظاهراً این خانم تنها کاندیدای اونجا بوده. دو تا رقیب داشته که انصراف داده بودند. ایشون خودش که معتقد بود خیلی برای این کار زحمت کشیده و برنامه­ریزی کرده. ولی یک خانم دیگه که اسم و رسمی در فعالیت­های حقوق بشر و حقوق زنان داشت توی یک مجله گفته بود که برعکس این یک کار برنامه­ریزی شده و نمایشی بوده و قدمی به پیش برای حقوق زنان نیست. خب استدلالش هم این بود که اولاً اون جزیره دور افتاده تقریبا خالی از سکنه هست و فقط آخر هفته­ها مردم برای وقت­گذرونی میرن اونجا بعدش هم اینکه معلوم نیست رقبای مرد ایشون چرا انصراف دادن. والا ما هم پیش خودمون کلاهمونو قاضی کردیم دیدیم ایشون پر بیراه نمیگه.
یک بحث دیگه که اون روزا در مورد بحرین راه افتاده بود قضیه گوگل­ارث بود. اتفاقاً توی روزنامه­ فایننشال­تایمز که در هواپیما دیدم یک مطلب بود در همین مورد. مسئولین بحرینی معتقد بودند حریم خصوصی خونه­ها و قابق­های مردم چیز شده. میدونید که بعضی مردم بعضی وقتا خیلی برابرترند. جالب­ترین قسمت ماجرا این بود که یک وبلاگ­نویس تقریباً نقش لیدر این حرکت­ها رو پیدا کرده بود.

از اوایل امسال بحرین و قطر و امارات روز شنبه را به جای پنجشنبه کرده­اند روز تعطیل. این کار بخصوص برای بحرین خیلی خوب شده چون در عربستان هنوز هم پنجشنبه تعطیله و خب عربستانی­ها که هنوز سینما هم ندارند چه رسد به فسق و فجورهای اساسی­تر از چهارشنبه عصر سر و کله­شون پیدا میشه برای خرید و فسق و فجور و اینا. بین عربستان و بحرین با پل شاه­فهد راه زمینی کشیده شده آخه. قراره تا چند سال دیکه پل بین قطر و بحرین هم راه­اندازی بشه. روی این یکی قراره خط آهن هم کار بذارن.
تفاوت درآمد و سطح زندگی همه جا بوضوح دیده میشه. برای کسی که مثلاً از جایی مثل آلمان میره اونجا این مسئله تکان دهنده است. هیچ کجای آلمان در یک خیابان نه این همه Lexus یک جا میشه دید نه یکی از این کامیون­های شبیه ریوهای ارتشی پر از کارگرهای ساختمانی که مثل گوسفند جابجا میشن. حقوق این کارگرها بین صدوپنجاه تا دویست­وپنجاه یورو هست در حالی که حقوق و مزایای یک مهندس به خصوص با تجربه کاری از آمریکا و اروپا کمتر از چهار هزار یورو نیست.
به خاطر نیروی کار ارزان مواد غذایی و خدمات خیلی ارزونه طوری که من با یک حساب سر انگشتی دیدم در خیلی از موارد تفاوتی با تهران نداره. اجاره مسکن بالاست ولی معمولا هزینه مسکن در بستۀ مزایای مشاغل پدرمادردار لحاظ میشه.
رانندگی یک مصیبت عظمی است و آخر هفته­ها که عربستانی­های مست و پاتیل میان توی خیابون دیگه هیچی.

دست­آورد حقیر: در کنار یک کار خوب که اگر مثلاً سه سال پیش از این که اینقدر به اینجا دلبسته و وابسته نشده بودیم بهم پیشنهاد می­شد حتماً قبول می­کردم یک دوست بی­غل­وغش پیدا کردم با یک خانوادۀ دوست­داشتنی. البته که این کم دست­آوردی نیست توی این دوره زمونه.

افزودنی­ها:
_ کشور به این کوچکی چه واحد پول بزرگی داره. هر دینار بحرین کمی بیشتر از دو یورو.
_ اونورا گذرتون افتاد بازار بزرگ طلافروش­ها نزدیک باب­البحرین حتما سر بزنید حتی اگه مثل حقیر با جیب خالی و بی قصد و غرض برید. تنوع خوبیه.
_ مساحت فرودگاه شاه­فهد در همان نزدیکی­ها ازمساحت بحرین بیشتره. خنده داره، نه؟
_ اسم ایرانی جزیره میش­ماهی هست -با شاه­ماهی، تریدمارک خانم گوگوش اشتباه نشه- که به نظر من خیلی قشنگه. حیف شد میش­ماهی از از دست معمار بزرگ دروازه­های تمدن بزرگ لیز خورد رفت که رفت.
Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes