آرت بوخوالد مرد. بقای عمر آقای جوادی باشه ایشالا
بخش عمدۀ پول توجیبی روزانهام در دوران نوجوانی که بیشتر هم حاصل کار تابستانی بود صرف خریدن و خوندن انواع مجله میشد از ورزشی گرفته تا اجتمایی تا علمی و غیره. این وسط با مجله اطلاعات هفتگی بیشتر از همه اخت بودم. در همین مجله هم بود که با نام آرت بوخوالد و طنز او آشنا شدم. جالبترین چیزی که از اون زمان کاملاً یادم مونده اینه که از این آقای بوخوالد میپرسن مهمترین راز زندگیاش چیه. ایشون میگه این که بعد از سالها طنز نویسی فهمیده هیچ استعداد طنزنویسی نداره. بهش میگن خب بعد که این رو فهمیدی چی کردی؟ میگه هیچی، دیگه اونوقت طنزنویس معروفی شده بودم و نیازی به استعداد نداشتم. حتی اون موقع هم فکر میکردم این حرف ایشون چقدر در مورد سیاستمداران ما یا در کل مدیران رده بالای مملکت ما صدق میکنه.
در هر حال خدایش بیامرزاد و در فردوس برین جایش دهاد. هرچی خاک اون مرحوم هست عمر آقای فتحالله جوادی باشه که همین حالا چک کردم دیدم کماکان مدیر مسؤول و سردبیر این مجله هستند. بابا ایول، درست فکر کنم از روز اول انقلاب تا حالا.
دم آقای بوخوالد گرم که با مرگش جانگدازش ما رو یاد خاطراتمون انداخت. یک آقایی اون زمانها توی این مجله اطلاعات هفتگی پاورقی طنز و داستان مینوشت با اسم مستعار "م.بهزاد". اسم واقعی ایشون فکر میکنم "محمدرضا اخبارینیا" بود. کسی از ایشون خبری نداره؟
یک بخش خیلی جالب هم داشت این مجله به اسم "عکسها و حرفها" که اینقدر طرفدار داشت که اولیاء مجله مدعی بودند که خارجیها هم از این کار ایده گرفتن و از این حرفا. حالا اگه عکس این قضیه بود هم به ما مربوط نیست ولی ما که از این بخش خیلی لذت میبردیم.
بعدها که چندباری اتفاقی این مجله رو نگاهی کردم دیدم که هی داره زردتر میشه. شاید هم به خاطر زیاد شدن نشریات زرد دیگه برای بقا مجبور شده بودن همرنگ جماعت بشن.
در هر حال خدایش بیامرزاد و در فردوس برین جایش دهاد. هرچی خاک اون مرحوم هست عمر آقای فتحالله جوادی باشه که همین حالا چک کردم دیدم کماکان مدیر مسؤول و سردبیر این مجله هستند. بابا ایول، درست فکر کنم از روز اول انقلاب تا حالا.
دم آقای بوخوالد گرم که با مرگش جانگدازش ما رو یاد خاطراتمون انداخت. یک آقایی اون زمانها توی این مجله اطلاعات هفتگی پاورقی طنز و داستان مینوشت با اسم مستعار "م.بهزاد". اسم واقعی ایشون فکر میکنم "محمدرضا اخبارینیا" بود. کسی از ایشون خبری نداره؟
یک بخش خیلی جالب هم داشت این مجله به اسم "عکسها و حرفها" که اینقدر طرفدار داشت که اولیاء مجله مدعی بودند که خارجیها هم از این کار ایده گرفتن و از این حرفا. حالا اگه عکس این قضیه بود هم به ما مربوط نیست ولی ما که از این بخش خیلی لذت میبردیم.
بعدها که چندباری اتفاقی این مجله رو نگاهی کردم دیدم که هی داره زردتر میشه. شاید هم به خاطر زیاد شدن نشریات زرد دیگه برای بقا مجبور شده بودن همرنگ جماعت بشن.
3 نظرات:
با سلام، با درود
به این مطلب در بلاگ نیوز لینک داده شد
دوست عزیز.
برای وبلاگم در بلاگر مشکلی پیش آمده به آدرس زیر نقل مکان کردم. تلفنی
بیشتر شرح خواهم داد
http://hamid-midaf.blogspot.com/
Rastesh ye modati hast ke bisavad shodam va az vojod-e adamhaye kar dorost faghat mogheii ke mordan khabardar misham... yekish ham hamin Art. Zaheran ojoobeii bode. Dastane inkeonghadr ham estedade tanz-nevisi nadashte bamazast (nemidonam ke chera yehoo matlabe ghablit dar morede harfaye Nabavi yadam omad).
Man matlabe ziro to BBC didam, heyfam omad ke nanevisamesh:
"In his last book,Too Soon to Say Goodbye (Nov-2006), he recounts a dream about leaving for heaven from Washington's Dulles Airport.
He asks about getting frequent flyer miles, but is assured he doesn't need them because he isn't coming back.
But in the end, the flight is delayed - just as his own death was."
Do you have any idea? Click here and post a Comment