مصیبت های قاچاق سنجاب
روزی روزگاری در سرزمینی دور شاید هم نزدیک داشتن نوعی از سنجاب قدغن همی بود. این سنجابها فقط در جنگل حفاظت شدهای یافت میشدندی که پستهای بازرسی متعدد داشتی و قاچاق سنجاب از آنجا بسی سخت بودی. البته چند نفری هم استثناء بودندی و از این سنجابها داشتندی که هم پزها بدادندی و هم حتی بچه سنجابی هم از دیگران دریغ داشتندی.
مردی از مردان آن دیار را که این وضع بسی گران آمدی فکری بکر در نظر آمدی که گر من به جنگل شوم و به هر زحمتی سنجابی به در آورم شهرتی بس فراوان به هم زنم و قیمتهای کلان از برای آن طلب توانم کردن. او که به تولید موالید علاقه بسی داشتی فکری بکرتر هم کردی که آنگاه جفتی از برای سنجاب اول از جنگل بیاورم و بچه سنجابهای فراوان تولید کنم به مردمان دهم و بسی امتنان حاصل همی کنم.
دوستان نصیحتها بسی کردندی ولی در وی اثر هیچ نکردی که ثابتقدم مردی بود. به جنگل شد و سنجابی در کیسه کردی و کیسه در تنبان استتار کردی و راه بازگشت گرفتی.
به بازرسی اول چون رسیدی یاران همی دیدند که بیقرار شدی و بر خود پیچیدی و بیتابی همی کردی. یاران نگران بسی شدندی ولی استوار مردی بود وی و به سلامت از بازرسی گذشتی.
به بازرسی دوم چون رسیدی یاران باز همی دیدند که بیقرار بسی شدی و چهره در هم کردی و رنگ صورت به تیرگی گرویدی و یاران بینهایت نگران کردی ولی استوار مردی بود او و به سلامت از این بازرسی هم گذشتی و یاران در شعف آوردی.
به بازرسی آخر چون رسیدی یاران باز همی دیدند که بیقراری از حد شدی چهره سخت در هم کردی رعشهای سخت عجیب در پیکر افتادی و ناگاه فریاد از جگر برآوردی و دست در تنبان کردی و سنجاب به در آوردی به سمتی پرتاب کردی.
یاران افسوس بسی خوردندی و نصایح به یاد آوردندی و شرح داستان از وی شندین خواستندی.
یار ثابت قدم قصه غصه چنین گفتی که چون به بازرسی اول رسیدمی سنجاب از کیسه به در شدی و ...های من یافتی و فندق همی انگاشتی و فندق بازی همی آغازیدی ولی تحمل توانم کردی.
و چون به ایستگاه دوم رسیدمی ... من بیافتی و لانه خود انگاشتی و در لانه شدن خواستی ولی تحمل توانم کردی.
اما چون به ایستگاه آخر رسیدمی فندق ها در لانه بردن خواستی و این یکی تحمل نتوانستم آوردی که روزگار در نظرم تیره و تار همی شدی.
ثابتقدم مردی بود او بیهمتا.
مردی از مردان آن دیار را که این وضع بسی گران آمدی فکری بکر در نظر آمدی که گر من به جنگل شوم و به هر زحمتی سنجابی به در آورم شهرتی بس فراوان به هم زنم و قیمتهای کلان از برای آن طلب توانم کردن. او که به تولید موالید علاقه بسی داشتی فکری بکرتر هم کردی که آنگاه جفتی از برای سنجاب اول از جنگل بیاورم و بچه سنجابهای فراوان تولید کنم به مردمان دهم و بسی امتنان حاصل همی کنم.
دوستان نصیحتها بسی کردندی ولی در وی اثر هیچ نکردی که ثابتقدم مردی بود. به جنگل شد و سنجابی در کیسه کردی و کیسه در تنبان استتار کردی و راه بازگشت گرفتی.
به بازرسی اول چون رسیدی یاران همی دیدند که بیقرار شدی و بر خود پیچیدی و بیتابی همی کردی. یاران نگران بسی شدندی ولی استوار مردی بود وی و به سلامت از بازرسی گذشتی.
به بازرسی دوم چون رسیدی یاران باز همی دیدند که بیقرار بسی شدی و چهره در هم کردی و رنگ صورت به تیرگی گرویدی و یاران بینهایت نگران کردی ولی استوار مردی بود او و به سلامت از این بازرسی هم گذشتی و یاران در شعف آوردی.
به بازرسی آخر چون رسیدی یاران باز همی دیدند که بیقراری از حد شدی چهره سخت در هم کردی رعشهای سخت عجیب در پیکر افتادی و ناگاه فریاد از جگر برآوردی و دست در تنبان کردی و سنجاب به در آوردی به سمتی پرتاب کردی.
یاران افسوس بسی خوردندی و نصایح به یاد آوردندی و شرح داستان از وی شندین خواستندی.
یار ثابت قدم قصه غصه چنین گفتی که چون به بازرسی اول رسیدمی سنجاب از کیسه به در شدی و ...های من یافتی و فندق همی انگاشتی و فندق بازی همی آغازیدی ولی تحمل توانم کردی.
و چون به ایستگاه دوم رسیدمی ... من بیافتی و لانه خود انگاشتی و در لانه شدن خواستی ولی تحمل توانم کردی.
اما چون به ایستگاه آخر رسیدمی فندق ها در لانه بردن خواستی و این یکی تحمل نتوانستم آوردی که روزگار در نظرم تیره و تار همی شدی.
ثابتقدم مردی بود او بیهمتا.
1 نظرات:
salaam,
pas az mddati be inja baz amadami, dastan dozdidan e sanjab khandami, basi labkhand bar chehreh beneshandi ;)
amma man hamash fekr mikardam ke in dastane sanjab hatman bayad masaleye mohemmi ra dar pase in dastane fohaki dar bar dashtandi! mage na?!
rastesh man fekr kardam in yaroo hamon sardamdaran e ma hastand ke dar peye sanjab hastan, vali hanouz be istgahe sevvom narasideh and, yavash yavash sanjab darad fandogh ha ra be tarafe laneh mikeshad ;) :)
pasargadae
Do you have any idea? Click here and post a Comment